شوباد

بارها دیوانگان شهر را شمرده ام همیشه یک نفر کم می آید

شوباد

بارها دیوانگان شهر را شمرده ام همیشه یک نفر کم می آید

بی گانه بود بین من و تو خلاصه باید شد/واحتمال عجیبی میان ما افتد

من بدون تولید حرارتی سوختم و تمام دوستانم را بی هیچ ترتیبی فراموش کردم . من از بی تابی هیچ شکوفه ای نمیترسم ودستانم آشیانه گرم هیچ پرنده ای نیست_من نیستم
من خودِ نیستی ام
من لبریز از تو ام و متن در گریز از من و این بدترین اتفاقی است که ممکن است برای یک متن
 بی اُفتد
من از پشت بام هزار خاطره بالا نرفتم به اُمید آنکه ذر ایوان لُخت خوابیده باشی،کنارم یا نباشی
که تمام تو در من فرو ریخته،جای پایت روی پلکهایم سنگینی می کند.
جای پایت روی  سنگینی پلکهایم چه خوب می لغزد.
تو رسم آفرینشی؛من به قانون طبیعت سر تیپا زدم     که نباشد
هی بم می شوم هی رودبار هی هر جایِ جهان که باشی هم آنجا می شوم
خوب همه جا  جا میشوم
بی سر وته که می شوی می نویسمت بی مزه که می شوی _بخورمت _ خوردنی می شوی
بی همه  چیز  که می شوی     
همه چیزِ من می شوی
من از تو چه می خواهم نمیدانم . اما می شناسمت ، آری می شناسمت.تو همان دختری نیستی که گاهی در من لبریز می شوی
 و من اعتیاد شدید دارم به بویِ تنت
که همزمان خُمار ونَئشه می شوم از بَدنت

در گوش سایه بگویید این متن، شدیداً تاریخ مصرف دارد                            
و پس از انقضای آن مهم نیست از کدام طرف استفاده شود.          


       شوباد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد